داستان مهدوی (8): آوای ظهور
باورش، برای ما دشوار است. اینکه روزی، روزگاری اعلام کنند:
هر که محتاج مال دنیاست، برخیزد. اینکه از میان جمع، فقط یک نفر برخیزد.
بعد، دامنش را پر از طلا و نقره کنند. بعد همان یک نفر هم پشیمان شود.
همان یک نفر هم آرزو کند که ای کاش سینه ی گشاده می خواست. ای کاش حریص ترین مردم نبود.
بعد، بخواهد که طلاها و نقره ها را پس بدهد. ولی از او قبول نکنند.
باور قسمت آخرش ولی برای ما دشوار نیست.
درباره این سایت